شاهدی بر «سه قطره خون»
دهان باز میکنم تا مصطفی را صدا بزنم، ولی گلوله قبل از فریاد من به تن دانشجویان مینشیند. بازوهای دانشجویان بالاست و زانوهایشان تا شده. انگار برای این که مرگ را از هوا بگیرند. به آن چنگ انداختهاند.
نظرات شما عزیزان:
+ نوشته شده در 25 آذر 1395 ساعت 11:39 توسط سجاد
| تعداد بازديد : 121